نامه‌ی سوم

ساخت وبلاگ
سی و چهارسال و شش ماه و 28 روزم که شد خبر آمدنت را مادرت بهم داد.سی و چهار سال و شش ماه و 28 روز گذشته‌ام را از آن روز تا حالا دارم دوره می‌کنم. امروز یادم آمد که اصلاً فکر نمیکردم در سی و چهار سال و شش ماهگی خبر پدر شدنم را بشنوم. دوست داشتم قبل از اینکه خبر آمدنت را میشنوم اساس خیلی چیزها را گذاشته باشم. پایه خیلی بناهای اینده را... کلی آرزوهام را برآورده نامه‌ی سوم...
ما را در سایت نامه‌ی سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fathering بازدید : 111 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1396 ساعت: 16:10

عزیز دلم، سلامدلم برایت تنگ شده. اینکه تو داری برای خودت جایی نفس می‌کشی در نزدیکی من اما من محروم از دیدنت هستم برایم هیجان انگیز، سخت و حیرت آور است.ما، در این موقعیتی که امروز قرار داریم براین باوریم که تو نشانه‌یی الهی هستی. چرا که از هیچ آمده‌ای. آری از هیچِ هیچ... از چیزی که اگر بدانی، احتمالاً مشمئز کننده بیاید برایت. از اندکی خون و بخشی از چیزهایی که نامه‌ی سوم...
ما را در سایت نامه‌ی سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fathering بازدید : 108 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1396 ساعت: 16:10

امروز میخواهم برایت از چیز تازه‌ای بگویم...یک سوال هم دارم؛ تو برایت چه چیزهایی تازگی دارد؟مادرت میگوید : اوایل آشنایی خیلی حرف می‌زدم، چیزهای مختلف را توضیح میدادم بارها، انگار ناگهان همه چیز زندگی را در همان یکی دو دیدار اول گفته ام و تمام. و بعد هرچه شده فقط ارجاع داده ام و او گفته است آری... میدانم.ببینم، تو هم همینطوری؟مثلاً همین حرف‌های دیروز را میدانس نامه‌ی سوم...
ما را در سایت نامه‌ی سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fathering بازدید : 108 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1396 ساعت: 16:10